ریل های بی قطار
سوت های بی ریل !!!
سوزن بان پیر
خاطرات هنوز نمرده اش را
در اتاقک چوبی موریانه وار
میان آوارهای تو خالیش
نبش قبر می کرد
و چه قبیحانه می گریست
بر قطار هایی که بی سوت او
با سرعت می گذشتند
و واگن های مسافران
حلقه های گم شده ای بودنند
در خمیازه های کش دارش
|